در مسیر سرنوشت

در جستجوی پاسخ پرسش "بودن"

در مسیر سرنوشت

در جستجوی پاسخ پرسش "بودن"

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۳۲ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

ای پرچم سه رنگ ایران زمین، نقش توحیدی الله اکبر را استوار به اهتزاز درآور

(تصویر از: مرتضی شایان)

 

اهانت و جسارت به پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران، که نشانی از تمدن چند هزار ساله این سرزمین کهن است، به هیچ وجه قابل قبول نبوده و شایسته بالاترین کیفر برای عوامل توهین کننده به آن می باشد.

 

۰ نظر ۱۴ دی ۹۶ ، ۱۹:۱۹

استادی در کلاس درس، پیش از شروع درس گفت: بچه ها دنیا را فریب بدهید.

یکی از شاگردان پرسید که استاد چگونه دنیا را فریب بدهیم؟

استاد با کمی تامل گفت:

نان دنیا را بخورید و برای آخرت کار کنید.

پی‌نوشت: مطلب بالا را یک معلم بازنشته آموزش و پرورش در یک ظهر پاییزی آرام، در دفتر شرکتی که در آنجا کار می کردم، در هنگام گفتگویی صمیمانه با ایشان، به بنده فرمودند.

۱ نظر ۲۸ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۱

(تصویر از: مرتضی شایان)

 

به نام آفریدگار مهربان

آخرین شب هفته است و ماه مانند مرواریدی درخشان، در آسمان صاف و سیاه رنگ شب، خودنمایی می کند. در حالی که غرق در زیبایی دلنشین آن شده ام، آرام آرام مشغول قدم زدن در خیابان هستم که ناگهان نگاهم به گنبد و گلدسته های گلی مسجد جامع می افتد.

ناخواسته به سوی مسجد می روم. با نام و یاد خدا پا به این مکان مقدس می گذارم.

شب های جمعه مسجد جامع، خاص، و غیر از شب های دیگر هفته است. فرش های نماز هنوز در حیاط پهن هستند. عده ای نشسته اند و عده ای نیز مشغول نماز خواندن هستند. تعدادی گردشگر خارجی هم که مات و مبهوت از شگفتی و زیبایی بنای مسجد هستند، مشغول عکاسی اند.

من نیز اندکی در حیاط مسجد می نشینم و به شبستان ها نگاه می کنم. صدای دلنشین پیر مردی که پشت سر من مشغول راز و نیاز با خالق خود است، من را به عالمی دیگر می برد. پس از چند دقیقه از اینکه گوشم را تیز کرده، به نجوایش گوش دادم، برخاسته و از او ملتمس دعا می شوم.

در همین حین که در حیاط مسجد راه می روم، نگاهم به تکه ای کاشی کاری آبی رنگ در میان یکی از رواق ها می افتد که بر اثر پرتویی از نور ماه، می درخشد. بر روی آن نوشته ای به چشم می خورد. نزدیک می روم تا بتوانم جمله را بخوانم:

انا مدینة العلم و علی بابها.

اندکی به فکر فرو می روم. در حالی که مسجد را ترک می کنم، ناخودآگاه این جمله به زبانم می آید:

فمن اراد المدینة فلیاتها من بابها.

(نویسنده: مرتضی شایان)

۱ نظر ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۰

به نام آفریدگار مهربان

هر وقت که احساس دلتنگی می‌ کنم، سینه ام از شدت غم و اندوه به مرز انفجار می رسد. می نشینم و کمی در خلوت با خود فکر می کنم. جویای علتی هستم. اندیشه ها در ذهنم مانند عبور پرتوهای نور، به سرعت می گذرد. اندکی آب خنک می نوشم. به حیاط می روم و به درخت انجیر که میوه‌هایش مانند زمرد می درخشد، نگاه می کنم. برای دقایقی در زیر آفتاب سوزان ظهر در حیاط قدم می زنم. به داخل منزل باز می گردم. به سراغ کتابخانه می روم. ناگهان گوشه چشمانم به دیوان حافظ میافتد. کتاب را باز می کنم. از میان ابیات موجود در صفحه، ناخودآگاه چشمانم به سراغ بیت زیر می رود:

 

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

 

همین که غزل را بطور کامل می خوانم، احساس می کنم که روح از بدنم پرکشیده است. احساس سبکی می کنم. در همین حین که فاتحه ای برای حضرت حافظ می خوانم، به این امر می اندیشم که چگونه ابیات، اینچنین غوغا می کند؟

به یاد سخنی می افتم.

این ابیات واقعا آسمانی اند.

(نویسنده: مرتضی شایان)

۰ نظر ۲۹ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۳
۱ نظر ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۱

در آخرین روز تدریس درس ریاضی اول دبیرستان(دبیرستان آیت الله ادیب)، معلم ریاضی خوب ما آقای اسماعیل فضائلی، از همه دانش آموزان خواستند تا متن زیر را در آخرین صفحه کتاب ریاضی خود بنویسند:

 به نام خدا

به حول و قوه الهی، تدریس مطالب این کتاب، در تاریخ 23 اردیبهشت 83، راس ساعت 10:37 به پایان رسید و از خداوند متعال می‌خواهیم ما را در امتحان پایان ترم این درس موفق بدارد.

خدایا من بی تو بیست بی دو

من کیم وقتی تو هستی

من چیم وقتی تو هستی

همه تارم، همه پودم، از تو بوده من چه بودم

*****************************************

امروز بهای هیزم و عود یکی است

در چشم جهان خلیل و نمرود یکی است

در گوش کسانی که در این بازارند

آواز خر و نغمه ی داوود یکی است

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۴

من عاشق حضرت محمد(ص) هستم.

از تروریسم متنفرم.

توهین به پیامبران الهی را محکوم می‌کنم.

 

I LOVE MUHAMMAD.

I HATE TERRORISM.

I condemn insulting the holy prophets.

 

۴ نظر ۲۷ دی ۹۳ ، ۰۳:۳۹

در وبسایت روزنامه اینترنتی رای الیوم(www.raialyoum.com) مطلبی در مورد خلیج همیشه فارس نوشته شده بود. تعدادی از خوانندگان هم نظراتی برای این مطلب گذاشته بودند. اما خطاب به همه آنها و کلیه افرادی که چشم دیدن و گوش شنیدن این نام جاودان، یعنی خلیج فارس را ندارند، این چند خط را نوشته‌ام:

الخلیج الفارسی مازال فارسیا و لا یزال. لا تقدر ای قدرة فی العالم ان تغیر اسم الخلیج الفارسی باسم اخر. هذا امر واضح، نشاهد فی اکثر الخرائط العالمیة القدیمة و الجدیدة، الخلیج الفارسی.

نقطة: الجزر الثلاث(بوموسی، تنب کبری، تنب صغری) فی الخلیج الفارسی لایران و لا تقدر ای قدرة فی العالم ان تسیطر علیها و لا حق لای دولة حول هذا الخلیج الفارسی ان تسمیها بغیر هذا الاسم و لو کانت عربیة.

انطلقوا و صیحوا ما شئتم.

۰ نظر ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۱۴

یک شب نیمه شب

از C130 به بیرون پریدم

چترم باز نشد

کمکی کشیدم

به زمین رسیدم

دشمن رو دیدم

خنجر کشیدم

گلویش دریدم

گفتم دشمن

گفتم ترسو

اینجا ایران است

مهد شیران است

هیه هیه هیا هو

هیه هیه هیا هو

۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۵۵

ستوان‌دوم وظیفه عبدالحمید انشایی، از پرسنل وظیفه نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در ارتفاعات شیاکوه به فیض شهادت نائل گردید. کسی که مختصات جغرافیایی محل حضور خود را به واحد توپخانه خودی داد تا دشمن را نابود نماید. آخرین پیامی که توسط این سرباز قهرمان از طریق بیسیم ارسال شده این جمله است که:

به مادرم و امام بگوییدکه شیاکوه لرزید، اما انشائی نلرزید.

تصویر از: مرتضی شایان 
توضیح: تصویر بالا برشی از تصاویر پنجاه و یکمین مراسم تحلیف مرکز آموزش 02 نزاجا در خرداد 1391 است.

نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی مفتخر است که مرکز آموزش 02 نزاجا را به نام این شهید بزرگوار نام گذاری نموده است. اکنون مرکز آموزش 02 شهید ستوان‌یکم وظیفه عبدالحمید انشایی، به منطقه پرندک تهران منتقل شده است.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

۴ نظر ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۵۳

بسم الله الرحمن الرحیم

در امتداد افق نگاهم خیره به انتهای پایانیست که میتوانم ببینم. خاطرات مرتب در ذهنم سوار بر موجی خروشان و متلاطم سواری میکند. نمی‌دانم چه بنویسم؛ هر چه فکر می‌کنم می‌بینم که زبان قادر به بیان و قلم قادر به نوشتن نیست. یاد آن روز ها بخیر.

مهرماه سال 1386 قدم به دانشگاه پیام نور مرکز اصفهان برای تحصیل در رشته ریاضی کاربردی نهادم. این مکان به همه چیز شبیه بود به جز دانشگاه!. در نظرم بیشتر شبیه به محیط هنرستان فنی سروش بود.

اواخر سال 1387 بود که با تعدادی دیگر از همکلاسی‌ها و دوستان، عضو انجمن علمی دانشجویی ریاضی شدیم. در سال 1389 هم دبیر انجمن و مدیر مسئول نشریه این انجمن، یعنی فصلنامه علمی دانشجویی سیگما شدم. 5 ماه در این سمت فعالیت کردم و با همکاری دوستان دیگر، یک شماره از فصلنامه، یک همایش و چند مسابقه برگزار نمودیم.

درس های منطق ریاضی و نظریه اعداد را با استاد عزیزم آقای دکتر امیر خمسه، آنالیز ریاضی 1و2و3 و توپولوژی عمومی را با آقای دکتر غلامعلی میرزا کریمی اصفهانی، مبانی کامپیوتر و برنامه نویسی و برنامه سازی پیشرفته و ساختمان داده ها را با آقای مهندس مجید خیری، ریاضی عمومی 2 را با آقای دکتر محمد غلامی، ریاضی عمومی 3 را با آقای مهندس خسرو حجتی، مبانی ریاضی را با آقای دکتر محمدجواد عطایی و بالاخره نظریه گراف را نیز با استاد گرانقدر اقای حسین غوثی گذراندم. همه اساتید را خیلی دوست دارم به‌ویژه آقای دکتر امیر خمسه که افتخار می کنم که شاگرد ایشان بوده‌ام.

۵ نظر ۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۳۸

وحدت عاشقان شهادت
بهر دین بهترین جان پناه است


در طریق شرف ارتش ما
یاور و هم عنانش سپاه است


تا به ایمان و لطف الهی
پرچم قرآن برفرآزد


از اتحاد دلیران ما
بشکند پشت خصم کافر


برکند عزم ایران ما
ریشه خودکامگان یکسر


وحدت عاشقان شهادت
بهر دین بهترین جان پناه است


در طریق شرف ارتش ما
یاور و هم عنانش سپاه است

 

۴ نظر ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۹:۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم

اکنون که این مطلب را می نویسم 5 روز تا امتحان درس نظریه جبری گراف مانده است. امتحانی که سرنوشت این دوره از تحصیل من هم به آن وابسته است.

در میان کلاس هایی که در این مدت دو سال که در دانشگاه یزد داشتم، بهترین کلاس را کلاس درس نظریه جبری گراف که با دانشجویان دوره دکتری بود، می بینم. استاد این درس هم جناب آقای دکتر محمد علی ایرانمنش بودند.

کلاسی که 5 نفره بود، 4 دانشجوی دکتری و من.

کلاسی که نحوه تدریس در آن خیلی خوب بود، چون خود دانشجویان درس را به عنوان ارائه کلاسی تدریس می کردند، البته من هم که معاف از تدریس شده بودم، یک جلسه ای رفتم بخشی از فصل 4 کتاب بیگز را ارائه کردم.

ادب،متانت، رفتار و اخلاق بسیار والایی را در این کلاس از همکلاسی های بسیار خوب و محترم، مشاهده کردم که در هیچ یک از کلاس هایی که در دوره ارشد داشتم، ندیده بودم. از اینکه با این دوستان همکلاسی بودم بسیار خوشحال هستم. حضور در این کلاس تجربه ای گران بها برایم است که هیچگاه یاد و خاطره آن از ذهنم بیرون نخواهد رفت.

بر خود لازم می دانم که از همه آن عزیزان به دلیل اینکه مرا در این درس راهنمایی و کمک کردند، سپاس گزاری و تشکر نمایم. برای آنها و خانواده های محترمشان سلامتی و طول عمری با عزت از درگاه خداوند توانا، خواستارم.

حال منتظرم که ببینم در 27 خرداد 1393 چه می شود.

البته به قول دوستان هم‌خدمتی: هرچه پیش آید خوش آید

۱ نظر ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۴

دانشکده ریاضی دانشگاه یزد به مناسبت روز بزرگداشت خیام(28 اردیبهشت) که روز ملی ریاضیات نیز است، سمینار نیم روزه ای را تحت عنوان "سمینار نیم روزه نظریه گراف" برگزار نمود. سخنران ویژه این سمینار پروفسور ک.ام.کوه از دانشگاه ملی سنگاپور  بود و همچنین دکتر سعید علیخانی دانشیار دانشکده ریاضی دانشگاه یزد نیز دیگر سخنران این سمینار بودند.

تصویر از: yazd.ac.ir ©

 

تصویر از: yazd.ac.ir ©

 

تصویر از: yazd.ac.ir ©

 

مرتضی شایان

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۱

یک روز معلم ریاضی کلاس اول دبیرستانمون اومد سر کلاس و گفت یه زمانی که من دوره راهنمایی بعنوان مراقب امتحانات شرکت می کردم، یک سوال و جواب منحصر بفرد در برگه امتحان یکی از دانش آموزان راهنمایی دیدم که خیلی جالب و تاسف آور و خنده دار بود.

سوال امتحان این بود: چرا در تابستان لباس های روشن و در زمستان لباس های تیره می پوشیم؟

پاسخ دانش آموز هم این بود: زیرا در تابستان لباس های روشن و در زمستان لباس های تیره می پوشیم.

این را که گفت، کلاس از خنده منفجر شد. معلم ریاضیمون می گفت که من این برگه را بردم پیش رئیس آموزش و پرورش و بهش گفتم که تحویل بگیر آقای رئیس؛ دانش آموز نسل ایکس اینطور به سوال امتحان جواب میده.

۲ نظر ۱۷ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۹