فکر میکنم مرداد 1391 بود یا شاید هم اوایل شهریور 1391. در کلاس توپ 23 میلیمتری(توپ ضد هوایی) با دیگر هم دورهایها در کلاس درس بودیم. نمیدانم که چگونه شد که بحث به گفتگو درباره نحوه برخود بعضی از فرماندهان با زیر دستان، نحوه رفتار دو شخص هم رتبه، نحوه رفتار دو شخص با یکدیگر، نحوه برخورد با دیگران و غرور کاذب رفت. مدرس کلاس(ستوانیکم علی اصیلی سرایان) هم صحبتهایی ایراد نمود.
جالبترین و ارزندهترین بخش صحبتهایشان این بود که گفتند:
"من همیشه از خداوند خواستهام و میخواهم که اگر قرار است به مقام، پست و جایگاه یا علم و دانشی برسم که بواسطه آن گذشته خود را فراموش کنم که با چه سختیای درس خواندم و به دانشگاه افسری آمدم و اینکه پدر و مادرم چه زحماتی برایم کشیدهاند و بواسطه این مقام و علم و دانش، بر زیردستان خود فخر فروشی کنم، هیچگاه این مقام و جایگاه و این علم و دانش را نمیخواهم."
من به خود میبالم که افتخار حضور در این کلاس و شاگردی وی را در دانشکده پدافند هوایی نزاجا را داشتهام.