در مسیر سرنوشت

در جستجوی پاسخ پرسش "بودن"

در مسیر سرنوشت

در جستجوی پاسخ پرسش "بودن"

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

حمله بزدلانه تروریست‌های کوردل به نیروهای غیور فراجا در منطقه راسک که منجر به شهادت جمعی از آن دلاوران گردیده است، به شدت محکوم بوده و شایسته بالاترین کیفر و مجازات، برای تمام عوامل آن گروه تروریستی است.

۰ نظر ۲۶ آذر ۰۲ ، ۰۲:۱۶

چراغ ظلم ظالم تا شب آخر نمی سوزد

اگر سوزد شبی سوزد شب دیگر نمی سوزد

 

حملات وحشیانه و کشتار افراد بی‌گناه، که در این روزها بدست خادمان ابلیس، در حال انجام است، به شدت محکوم بوده و امید است که خون به ناحق ریخته شده‌ی این افراد و بویژه کودکان معصوم و پاک، آغازگر سیلی ویرانگر جهت شتشوی قبله اول مسلمین و نابودی این جنایتکاران به همراه حامیان جهانی و بویژه حامیان منطقه‌ای آنان باشد.

 

 

۰ نظر ۰۷ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۲

درود بر تمام معلمان و اساتید میهن عزیزمان و در جای جای هستی، همان‌هایی که ما را رسیدن به پاسخ پرسش «بودن» راهنمایی می کنند.

در هفته معلم امسال  توفیق شد تا تقریبا پس از ۸ سال با تعدادی از اساتید و معلمان عزیزم صحبتی از راه دور داشته باشم. باخبر شدم که استاد خوب ما در دوره کارشناسی ارشد، جناب آقای دکتر منصور قدیری هراتی هم مدتی هست که بازنشسته شده‌اند. خاطره خوب کلاس‌های شاد و انرژی‌بخش ایشان هیچگاه از ذهن من نخواهد رفت. از درگاه خداوند توانا، برای ایشان و همه اساتید و معلمان میهن عزیزم، آرزوی سلامتی و طول عمری با عزت دارم. 

مهر ۱۳۹۳- دانشکده ریاضی دانشگاه یزد

۰ نظر ۱۳ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۹:۲۱

چند سال قبل که به همراه یکی از دوستان برای بازدید نیم روزه‌ای به غار چال‌نخجیر(واقع در شهرستان دلیجان) رفته بودیم، با دیدن صحنه زیر، ناخودآگاه یاد ابیاتی از درس کتاب ادبیات فارسی دوره پیش‌دانشگاهی(سال 1385) افتادم.

گویی بط سفید جامه به صابون زده است

کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

 

بر گل ترعندلیب گنج فریدون زده است

لشکر چین در بهار خیمه به هامون زده است

 

لشکر چین استعاره از سبزه‌هایی است که در بهار در دشت و صحرا به صورت فراوان روییده می شوند. منظره خیلی قشنگی بود.

از آن زیباتر، درون غار چال‌نخجیر بوده و هست که حدود یک ساعت و اندی، گشت و گذار داخل غار طول می‌کشد. اما متاسفانه امکان تصویربرداری در داخل غار وجود نداشت. توصیه اکید می‌شود تا حتما برای یکبار هم که شده از این غار بسیار زیبا و شفگت‌انگیز، بازدید کنید.

(تصاویر از: مرتضی شایان)

۰ نظر ۲۷ فروردين ۰۲ ، ۰۶:۰۵

به نام حضرت دوست

و چه غوغایی است بر مزار تو ...

حرارت آتشی که پیکرت را رهسپار دیدار محبوب کرد، عاملی بود که مزار پاک تو را تبدیل به تجسمی از این بیت حضرت حافظ نمود:

بر سر تربیت ما چون گذری همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

و چه تبسم زیبایی در رخسارت نمایان است، همچون شهابی درخشان که از این سوی آسمان به آن سوی دیگرش در حرکت است. به راستی که محبوب چه زیبا در کتابش(آل‌عمران، 171) فرموده که:

یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ

[شهیدان] به نعمت و فضلی از سوی خدا و این‌که خدا پاداش مؤمنان را تباه نمی‌کند، شادمان و مسرورند.

سومین سالگرد شهادت مجاهد سختکوش و خستگی ناپذیر، شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی گرامی باد.

(تصویر از: مرتضی شایان)

 

۰ نظر ۱۳ دی ۰۱ ، ۱۵:۳۲

این قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد

خرداد 1398 بود که بواسطه یکی از دوستان مطلع شدم جناب آقای هوشنگ نحوی، استاد درس فیزیک مغناطیس دوره کارشناسی(سال 1387 شاگرد ایشان بودم) چند سالی است که رهسپار سرای آخرت شده‌اند. خبر ناراحت کننده‌ای بود.

خداوند رحمت کند ایشان را که دقت بی نظیری هم در امر تدریس و هم در امر حل مسائل داشتند و هم از اخلاق نیکویی برخوردار بودند. روحش شاد و یادش گرامی باد.

شادروان استاد هوشنگ نحوی)

باغ رضوان اصفهان، قطعه 8 بلوک 2 ردیف 12

۰ نظر ۱۰ دی ۰۱ ، ۰۸:۵۱

حمله بزدلانه و جنایتکارانه تروریست های تکفیری به بارگاه حضرت شاه‍چراغ(علیه السلام) که باعث شهادت و زخمی شدن جمعی از هموطنان عزیز گردید، به شدت محکوم بوده و شایسته بالاترین کیفر و مجازات، برای تمام عوامل تروریستی و تکفیری آن است.

۰ نظر ۰۵ آبان ۰۱ ، ۰۰:۵۸

با سلام و احترام خدمت تمامی دوستان، همکلاسی‌ها، همخدمتی‌ها و همکاران سابق و کنونی.

برای بنده بسیار مایه افتخار است که توفیق آشنایی و هم‌صحبتی و معاشرتی هر چند کوتاه با شما نازنینان و بزرگواران را در دوره‌های:

  1. ابتدایی(دبستان شهدای دوطفلان)
  2. راهنمایی(مدرسه شهید اصغر دباغیان)
  3. دبیرستان(آیت الله ادیب)
  4. پبش دانشگاهی(هاتف)
  5. دانشگاه پیام نور مرکز اصفهان، انجمن علمی دانشجویی ریاضی، امور فرهنگی دانشگاه
  6. دانشگاه یزد(دانشکده ریاضی) و خوابگاه‌های روحانیون و  شهید همت
  7. مرکز آموزش 02 شهید انشایی نیروی زمینی ارتش(افسریه، تهران)
  8. دانشکده پدافند هوایی نیروی زمینی ارتش(شاهین شهر، اصفهان)
  9. شرکت روان گستران صنعت آرین
  10. و ...

داشته‌ام.

دوره‌هایی که در آن مانند یک خانواده بودیم. مدتی را با هم سپری کردیم و حق و حقوقی نسبت به یکدیگر داشتیم.

همانگونه که واقف هستیم حتی ممکن است میان اعضای یک خانواده، دلخوری و ناراحتی‌ ایجاد شود. لذا ما و به‌ویژه بنده نیز از این امر، مستثنی نبوده‌ایم. شاید از طرف من خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه، غیبتی، برخوردی نامناسب، بی‌احترامی‌ و شاید لغزش دیگری صورت گرفته باشد که ناشی از سرکشی نفس امّاره و یا عامل دیگری بوده و باعث رنجش خاطر شما بزرگواران شده است.

عاجزانه تقاضا دارم که به پاس حرمت ماه مبارک رمضان، شب‌های قدر و امام علی(علیه السلام) آن ابرانسان تاریخ، و به جهت رضایت حضرت ولی‌عصر(عج) از ما و برداشتن موانع استجابت دعا که همان حق الناس دیگران بر گردن این بنده حقیر است، من را ببخشید و به‌صورت کلی حلال نمایید.

ان‌شاءالله که فرجام همه ما عاقبت به خیری باشد و به مرحله‌ای برسیم که ما نیز مانند شهید سپهبد قاسم سلیمانی بتوانیم بگوییم: "خداوندا مرا پاکیزه بپذیر".

مرا در دعاهایتان فراموش نکنید.

مرتضی شایان

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۴:۴۰

اَلسَّلامُ عَلی عِبادِ اللهِ الصّالِحین

به یاد دارم که اولین آشنایی من با ایشان در مرداد ماه سال‌ 1379 بواسطه کلاس قرآن در مسجد محله بود. در اول مهر ماه سال 1379 زمانی که به کلاس اول راهنمایی رفتم، تازه فهمیدم که ایشان از فرهنگیان آموزش و پرورش است. در آن سال ایشان ناظم دوره اول راهنمایی بودند. مدتی هم نام مرا به اشتباه حامد صدا می‌کرد.

او را مردی مهربان و دوست‌داشتنی می‌دیدی. خاک طبع و مردمی بود؛ بی ‌ادعا و بی‌ ریا و خوش‌رو. سخنی دل‌نشین و اثرگذار داشت و عشق و علاقه وافری به اهل‌بیت(علیهم السلام).

او همیشه دغدغه کمک و خدمت رسانی به مردم را داشت؛ چه در دورانی که در آموزش و پرورش شهرستان کازرون مشغول خدمت بود(1357 تا 1370) که بعد از ساعات مدرسه و بعد از تاسیس کمیته امداد امام خمینی، در این نهاد مشغول خدمتی بدون مزد و منّت بود و چه در دورانی که در آموزش و پرورش شهرستان اصفهان(1370 تا 1381) که بعد از ساعات مدرسه و همچنین در دوران بعد از بازنشتگی از آموزش و پرورش، از طریق کمیته امداد امام خمینی، بدون هیچ چشم‌داشتی و به‌صورت صادقانه از رهگذر مشاوره‌های زندگی‌ساز و همچنین کمک‌های نقدی و غیرنقدی از طریق تشکیل خیریه محله، کمک به دیگران را پیگیری می‌نمود. برای او ایرانی و غیر ایرانی، فارس و غیر فارس، شیعه و غیر شیعه فرقی نداشت؛ همه در نگاهش یکسان بودند. در این راه تاب‌آوری خاصی داشت. هیچ‌گاه احساس شکستگی نمی‌کرد. هیچ‌گاه از رهگذر این کار، بهره مادی نگرفت و هیچ‌گونه انتظار و توقعی هم نداشت چراکه در این رابطه با خدا معامله می‌کرد.

(مهر 1398- اصفهان)

در جلسات و محافل فرهنگی، جایگاه ویژه‌ای برای خود قائل نبود. همواره چهره‌ای متبسّم، شاد و خندان داشت که این همان سنّت رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) است که در او هم متجلّی شده بود.

در رسیدگی به والدین(هر چند که پدر را در 13 سالگی ازدست داده بود) توفیقات فراوانی داشت و انصافاً در رسیدگی به مادر، سنگ تمام گذاشت و الحق که در این زمینه، به‌خوبی، ادای وظیفه نمود.

او که فکر خود را، وقت خود را، منزل خود را، بی‌ دریغ و بی‌ منت و فارغ از هر نوع حاشیه‌سازی و بدون سر و صدا، صَرف خدمت به نیازمندان(مادّی و غیرمادّی) نموده بود؛ إن‌شاءالله یکی از عباد صالح خدا و مورد توجه ائمه اطهار(ع) است و اکنون در یکی از غُرَف بهشتی، در معیت سالار شهیدان، متنعّم به نعمت‌های ویژه الهی است.

غفران الهی و رفعت درجات بهشتی را برای این عزیز سفر کرده از خدای بزرگ، مسئلت داریم.

در پایان، به‌حق باید گفت:

وز شمارِ دو چِشم، یک تَن، کم

وز شمارِ خِرَد، هزاران بیش

مرتضی شایان

۱ نظر ۱۴ شهریور ۰۰ ، ۲۲:۵۳

(تصویر از: مرتضی شایان)

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۱۴